برگشتم

چرا ...........من به شب نگاه  می کردم که با من دوست بود ولی  او هم با ما نبود و ما را تنها گذاشت

برگشتم

 

 

بیا من و تو جانانه باشیم

یکی شمع و یکی پروانه باشیم

به پای سایه های گل نشینیم

دعا بر هم کنیم تا زنده باشیم

 

 

 

 

به کنج مسجد تو اعتکاف خواهم کرد

به دور کعبه تو طواف خواهم کرد

در این عصوای گرفته که مرگ می بارد

به مرگ تلخ خود اعتراف خواهم کرد

اگر چه کار خلافی است  عاشقی ..

 در این جنون مودام خلاف خواهم کرد

فقط برای تو شعر از غلاف بیرون است

قد م بر دل بگذاری غلاف خواهم  کرد

ببخشین دوستان این بلاگ اسکی واقعا حالمو داشت به هم میزد به همین خاطر هم تا به حال آپ نمی کردم

زگورستان گذر کردم صباحی

               شنیدم ناله و افغانو آهی

شنیدم کله ای با خاک می گفت

        که این دنیا نمی ارزد به کاهی