هرکی دعوتنامه جیمیل میخواد در نظرات آدرس ایمیل خود را بنویسه تا براش بفرستم
زود باشید چند تا بیشتر نیست

می نویسم برای تو که زیر سایهء امن ترین سایه بان

 هستی دلواپس . دلواپسی های یکدیگر باشیم

 

عاشقی یه اتفاقه ، زندگی شاید یه قانون

           لا زمه از هم برنجن گاهی هم لیلی و مجنون

انقدر دوستت دارم که کشتنم واست حلاله

               موندنت یه آرزوی نقره ای ولی محاله

من زمینیم ولی تو مال اوج آسمونی

         منت چشاتو دارم اگه که پیشم بمونی

   

 

    حرف آخر اگه یک روز دوتا قسمت بشه دنیا

     یه طرف تمام مردم . یه طرف فقط تو زیبا

     چه قبولم کنی و چه بگی که نمی پذیرم

     انقدر دیونتم  که بازم  واست  می میرم

                                                  

                                                         از مریم حیدر زاده

 

ما که  نفهمیدیم این عشق چه جور  ساندویچی است

می دونم شما هم نفهمیدید که این عشق کدوم واحد میشینه

 



استاد شهریار

 

سید محمد حسین بهجت تبریزی معروف

 به شهریار در سال1285(( ه ش )) درشهر

 تبریز دیده به جهان گشود  پدر وی حاج

سید میر آقا خشگنابی و مادر وی کوکب

 خانم از خویشاوندان حاج میر آقا بود پدر

 شهریار در سال  1313  شمسی  شب

 23 ماه رمضان پس از مراسم شبهای

 احیا 2 ساعت به اذان صبح مانده به

مرض سکته ودر حالی که تبسم به لب

 داشت از دنیا رفت ویکی از تلخ ترین

 خاطرات شهریار در سال 1331 به

وقوع پیوست و آن مرگ مادرش بود

 مادرش در 31 تیر ماه در بیمارستان

 هزار تختخوابی تهران جان به جان

 آفرین تسلیم کرد او بعد از یک سال

در تبریز درسن 48 سالگی با نوه ی

 عمه ی  خود (عزیزه عبد الخالقی )

که دختری بیست وچند ساله بود ازدواج

کرد بعد از یک سال اولین فرزند وی به

نام (شهرزاد) متولد شد و در سال

1336دومین دختر شهریار مریم به دنیا آمد

 پس از آن سومین فرزند آنها که پسر

بود و او را هادی نام گذاردند متولد شد

 در سال 1356عزیزه همسر شهریار به

 سوی خدا پر کشید و شهریار را تنها

گذاشت شهریار در 20 آذر 1366 در تبریز

 بیمار شد حدود 4 ماه در بیمارستان

 بستری بود و با شدت یافتن بیماری او را

 به تهران انتقال دادند و در بیمارستان

مهر اطاق 513 بستری گردید ومعالجات

 پیگیری بر روی او آغاز شد سرانجام

شهریار در 26 شهریور 1367 ساعت 6:45

 صبح روز شنبه جان به جان آفرین تسلیم

 کرد . پیکر او در 27 شهریور از طریق

فرودگاه مهرآباد  به تبریز منتقل کردند و روز

 سه شنبه 29 شهریور 1367 در ساعت

 10 در مقبره الشعرای تبریز به خاک سپرده

 شد و شهر تبریز در کنار سایر شاعران

 نامی خود فرزند شاعر خود  شهریار  را نیز

 در آغوش کشید.

<< روحش شاد و یادش جاوید باد <>

 

 

 

 

 


نورتون خود را کامل ورجستر کنید

 

با اینکه خیلی آنتی ویروسهای قدرتمند و خوبی ارائه شده

است اما هنوز یک آنتی ویروس هست که فکر نمیکنم هیچ

 آنتی ویروسی بتونه جایش رو بگیره و اسم در کنه ٬ اون هم

 نورتون آنتی ویروس هست.روش کار بدین صورت است که.

 وارد پوشه ای که فایل ها داخلش ریخته شده اند شوید که

 به نام Norton.Antivirus.2005.PRO خواهد بود حالا بروی

 فایل NAVSETUP کلیک کنید و شروع به نصب برنامه کنید.

 بعد از طی مراحل اولیه از شما یک سریال میخواهد که ه از

 Keygen سریال رو Generate کنید. زمانی که کامل نصب

 تموم شده نرم افزار بصورت خودکار باز میشه و از شما میخواد

 که برنامه رو Active کنید ٬ دست به هیچ چیز نزنید و اگر به

 اینترنت متصل هستید ٬ از اینترنت قطع ارتباط (Disconnect)

 کنید و سپس بروی Next کلیک کنید ٬ برنامه نمیتونه با

 سرورش ارتباط بر قرار کنه٬ در این صورت ۳ گزینه به شما

میده که شما باید گزینه آخر یعنی همان سومی رو که اگه

 درست گفته باشم باید Register With Phon باشه و یا

 همچنین چیزایی ٬ خوب یادم نمیاد. شما گزینه ۳ رو انتخاب

 کنید (مطمئن باشید که کلمه Phone داخلش جمله حتما

 هست). بعد بروی Next کلیک کنید. حالا وارد یک صفحه

 میشید که وسط صفحه یک شماره سریال (در اصل تلفن

 هست) داره ٬ اون رو وارد Keygen در قسمت Phone Challenge Code

 وارد کرده و سپس بروی دکمه Generate پایین صفحه سمت

 چپ کلیک کنید و حالا باید اون سریالی که پایین صفحه

 ساخته رو داخل کادر زیری اون شماره تلفن (نورتون رو

 میگم) کنید و بروی دکمه Next و یا Finish کلیک کنید

. نرم افزار شما کاملا رجیستر شده. من بیشتر از یک بار

 اینکار رو نکرده بودم ٬ به همین خاطر درست بخاطر نیاوردم

 اون اسم و ایناشو. حتی اگر نورتون هم بروز کنید اتفاقی

 برای نورتون نمی افته. پس با خیال راحت میتوانید به

اینترنت متصل بشید چون دیگه نورتون شما یک نسخه

کامل میباشد. و یک خبر و اختار نورتون آنتی ویرس 2004

  خود داری یک حفره ای امنیتی بزرگ است  این  خبر را

چند ماه پیش از یکی از روزنامه ها خواندم


عکس خودم و ماهسون


بیوگرافی

 Kirmizigül   mahsun

سلام به دوستداران وطرفداران ماهسون قیر میزی گول

این هم بیوگرافی : ماهسون خواننده بزرگ ترکیه

بیوگرافی ماهسون کیرمیزی گول:

هر آدمی که زندگی می کنه دارای یک رویا یک زندگی نامه و یا یک رمان هست. مال یکی حزن آور ویکی پرنشاط ویکی زندگی تاریکی داره. هر انسانی از تاریکی می آد وبه تاریکی می ره. شما توان تعقیب سالهای مه آلود گذشته رو ندارید. در این نوشته تنها بخش کوچکی از زندگی من رو می تونید پیدا کنید.

مادرم فاءقه آریک و پدرم چرکزبازنجیر در یک بیمارستان دولتی در بینگل با هم آشنا میشن وازدواج می کنن.مادرم از شوهر قبلی خودش دارای سه فرزند و از دیگر شوهرش صاحب یازده فرزند شد که اونها رو تا حد جدایی پیش برد. مادرم من رو چهار ماه حامله بود که از پدرم جدا شد و به دیار بکر کوچ کرد.چهارمین و آخرین بچهء خودش رو به دنیا آورد و اسمش رو عبدالله گذاشت. عبدالله اسمی است که مادرم روی من گذاشت. در پنج سالگی با تعویض شناسنامه توسط پدرم اسمم ماهسون شد.

دیاربکر:

به عبارتی دیگر دیاربکر با تاریخ 9000 ساله و اولین مرکز مسکونی دنیا و منطقهء گسترده تمدن انسانیت با تاریخ وخاک جادویی. دیاربکر سرزمین ضیاءگوکالپ ها وعلی امری ها- سلیمان نظیف ها و احمد عارف ها و سرزمین بلبل ترانه ها جلال. دیار بکر سرزمین خوش آوازه خوان ها سرزمین مارها ، عقرب ها، رنج ها، سختی ها و به همان اندازه دیار بکر سرزمین پر غرور.

در منطقهء عرب شیخ این شهر در خانه ای که مجموعا" یک اتاق داشت به دنیا اومدم. برادرهای ناتنی ام که از شوهر قبلی مادرم بودند (اسماعیل آریک ، محمود اریک و مصطفی آریک) از به دنیا آمدن من خیلی خوشحال شدند و منو مثل برادر تنی خود بزرگ کردند.من شوکت پدری رو از اونها دیدم چون اصلا" پدرم رو نمی شناختم. اولین بار پدرم رو یه دفعه در 6 سالگی از دور دیده بودم. از شش سالگی به بعد در بعضی تعطیلات شش ماهه که به دیدار مادربزرگم می رفتم پدرم و بقیه برادرانم رو تنها در اون زمان می تونستم ببینم. دوره ابتدایی رو در مدرسه ابتدایی سلیمان نظیف و دوره راهنمایی رو در مدرسه علی امری و دبیرستان رو در مدرسه جمهوریت دیار بکر خوندم.

شروع موسیقی:

پسر خاله ام آیخان باران در بین آقوام آدم دوست داشتنی ای هست و خیلی هم خوب ساز می زد. دفعه اول در برابر آیخان لرزان لرزان اولین شعری رو که یاد گرفته بودم خوندم. آیخان تحت تاثیر صدام قرار گرفت.از اون روز به بعد آیخان کار مداوم رو با من آغاز کرد. حضور اول من در صحنه در دبیرستان جمهوریت به تحقق پیوست. مادرم و برادرانم دکتر یا مهندس شدن من رو می خواستند. تاثیر موسیقی روی من خیلی زیاد بود. هر روزم با موسیقی می گذشت.در ذهنم آواز خواندن در کنسرت ها رو پرورش می دادم. به سختی می تونستم تصمیم بگیرم که مهندس خواهم شد یا دکتر ویا یک هنرمند.

در سال 83 و 84 در فستیوال دیار بکر در مسابقات آواز خوانی برای مطرح شدن خودم رو آزمودم. در دومین دوره شرکت در مسابقات برای اول شدن مصمم بودم. در سال 84 در دیاربکر کاست آماتوری من توسط یک راننده اتوبوس ( محمد تاریح) به گوش تهیه کننده ای به نام مصطفی گونش رسید و مصطفی گونش صدای منو خیلی پسندید و منو به استانبول دعوت کرد.برای موفقیت و رسیدن به هدفم 1800 کیلومتر مسافت روبه اون شهر کهن طی کردم. سوالات زیادی در ذهنم وجود داشت. در بین میلیون ها نفر انسان در در چنین کلان شهری چه کسی می دونه که زندگی چقدر سخته؟ خیالات و امیدهایی داشتم اما از یک طرف ترس و وحشت هم داشتم.زندگی تا پایان عمر ، برای دنیا ، عشق، غم، حسرت، غربت. مجادله من در سال 84 در ماه سپتامبر با ورودم به استانبول شروع شد.

استانبول:

جایی که همسایه همسایه رو نمی شناسه ، آدم آدم رو نمی شناسه،این شهر استانبوله. چطور ساکنان استانبول به اونجا کوچ کردند و اومدند هم ترسناکه هم پر رمزو راز و هم باز پس گیری شهر ( از دست قوم اشغالگر شهر) به نظر من خیلی زیباست. چگونگی اون رو هیچکس به درستی نمی دونه.

آلبوم اولم رو در سال 84 در ماه کاسیم ( نوامبر) به دنیای موسیقی عرضه کردم. در پی اون 7 آلبوم دیگه اومد.

5سال تموم گذشته بود. در این مدت خونه ام اتاق شماره 314 هتل لاله بود.این هتل در جاده مسیح پاشا گل سرسبد هتل ها بود. در سال 89 تصمیم گرفتم برای تهیه البوم و هرچه زیبا شدن کارهام در موسیقی و وارد شدن به عرصه کنسرواتوری در امتحان دانشگاه شرکت کنم. دانشگاه دولتی فنی موسیقی ترک.

سالهای کنسرواتوری:

مکان اجرای موسیقی. اولین کنسرواتوری موسیقی ترک در ترکیه.

در سیاست موسیقی مدرسه موسیقی کم بود. اما چه افسوس که در اثر سستی دولت یک مدرسه موسیقی موجود بود. در مقابل این سیستم آموزش ضعیف من اراده قوی ای داشتم. مدرسه آموزشی هنرمندان ترکیه متاسفانه به دست فراموشی سپرده شده بود و دیگر یک موسسه مورد علاقه نبود و ارزشی نداشت. جهانی شدن هنر مرهون ارزش پیدا کردن هنر میان جوامع و مردم هست. امیدوارم سیاستمردانی که به هنر و هنرمند ارزش قایل میشن مسوول موسسه های آموزشی بشن.

بازگشت به موسیقی:

در سال92 با حلمی توپ اوقلو آشنا شدم که به من پیشنهاد یه البوم کرد. من با این پیشنهاد که بعد از 4 سال به من شده بود در سال 93 با آلبوم نامی عالم بویسا کار حرفه ای خودم رو آغاز کردم.

ورود به صحنه:

در سال 94 در کازینوی چاکیل به همراه بولنت ارسوی ( خواننده) به صحنه رفتم.

اولین سریال:

در سال94 برای استار تی وی سریال عالم بویسا رو در چند قسمت کار کردیم.

در سال 93 بود که مصمم شدم به:

1- صلح،دوستی،برادری،ساخت اثری جهت محبت،با هم بودن ،دین،زبان،مذهب،یه دید سیاسی جداگانه.

2- با عصر تکنولوژی همراه شدن.

3- یک موزیسین تولید کننده و مدیروسازمان دهنده باشم.

4- سرمایه گذاری برای موسیقی.

5- نمونه کامل یک هنرمند بودن.

6- دست کم هر 2.5 و یا 3 سال یک آلبوم ساختن.

7- با زنان به برنامه نیامدن.

8- تصدیق اولین ها. (آماتور ها)

9- به با ارزش ترین انسان ها اهمیت قایل شدن.

. سالی که در استانبول بودم هر روزش جدا ، هر لحظه اش یک غم جداگانه و یک مجادله در سالهای مه آلود گذشته مقاطع رو گذروندم

این هم ادرس سایت ماهسون www.mahsunkirmizigul.comهر کس میخواهد بیوگرافی را به زبان اصلی بخواند. به سایت ماهسون مراجعه کند....