نوشتم که دلمو خالی کنم که دیدم................... در تمام صحنه ها نقش اول یا همان ستاره بودم.ولی دوستایی که با هم، هم بازی بودیم کجا رفتن ؟.که حالا نقش تنها را بازی می کنم .چقدر باید در سکوت خود فریاد بزنم .چقدر در تقلای زندگی با خود دعوا کنم.چقدر در آرزوی یه روز آفتابی زیر بارون بمونم .فقط یه چیز، خواهش می کنم دیگه با شبام کاری نداشته باشید که شب شریک غمهامه .دیگه بی وفای در عشقهاست و دروغها در قسم هامون.فکر نکن کسی که رفته بر میگرده پس بسوز و بساز ای دل زخمی من.فهمیدم که تمام دوستی ها دروغ است وتمام عشقها رویاست. روزی میرسه که دیوار عشقمی ریزه، مثل آخر فیلمها که می نویسه پایان، و تموم میشه

حراج عشق

روزی که مرا به دنیا آوردند گفتند که دوست بدار

که دوست داشتن جزئی از زندگی است

وقتی دیوانه وار دوستت داشتم گفتند

فراموش کن که فراموشی جزئی از زندگی است

 

خداحافظ نه با همه ، با تو تا آخر عمر

تو یک هدیه به من دادی که نامش هست

(بیزاری)